-
تاریخ !
یکشنبه 23 اردیبهشت 1386 10:35
امروز امتحان تاریخ داشتم و هیچی نخونده بودم. ۱۵ تا درس بود که ۷تاش مال ترم اول بود و ۸ تاش هم مال ترم ۲...و من فقط ۷ درس ترم اول رو وقت کردم بخونم که فقط هم ۵ نمره داشت......!!!!!!!!!!! من بارم ها رو نداشتم.و چون درس تاریخ بود بهتر دیدم که به ترتیب بخونم تا بیشتر یاد بگیرم ولی متاسفانه وقت کم آوردم و تازه دیشب به فکر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 اردیبهشت 1386 19:18
عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید · آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد · وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید · در اندیشه آنچه کرده ای مباش، در اندیشه آنچه نکرده ای باش · امروز، اولین روز از بقیة عمر شماست ·...
-
رفت!
یکشنبه 2 اردیبهشت 1386 20:00
روز جمعه... رفت... هنوز هم برنگشته... دلم براش تنگ شده...خیلی!! باورم نمی شه که رفته...هنوز حضورشو حس می کنم...یا حد اقل منتظرم که برگرده... شاید به اخر این پست که برسین خندتون بگیره...ولی اصلا خنده دار نیست...اون دیگه شده بود مثل یکی از اعضای خونوادمون...هیچ کس فکر نمی کرد هم جنس ما نیست...همه باهاش مثل یه ادم معمولی...
-
سوتی!!!
پنجشنبه 30 فروردین 1386 16:51
امروز نمیدونین چی شد... از طرف آموزش پرورش یه مشت برگه نظر خواهی از دانش آموزان آورده بودن مدرسمون.چنتاش هم اومد تو کلاس ما.یکیش هم رسید دست من ! داشتیم با بچه ها پر می کردیم که رسید به این گزینه : وضعیت کادر مدیریت (شخص مدیر!) ... بچه ها پرسیدن چی می خواین بزنین؟ من و چند نفر دیگه (تقریبا هممون با هم) داد زدیم گفتیم...
-
حاج خانوم
پنجشنبه 23 فروردین 1386 17:50
اسمم برای مکه در اومد... بعد از امتحان های اخر ترم اگه خدا بخواد قراره برم... ولی این روزا اینقدر مشغله ی ذهنیم زیاد شده و اینقدر بدبختی دارم که از خبر به این مهمی زیاد خوشحال نشدم و سر حال نیومدم.تازه این خبر خودش مشکلات تازه تری هم به وجود اورده... شاید هم به خاطر این که باورم نمی شه زیاد خوشحال نشدم... معلم...
-
باور کن !
جمعه 3 فروردین 1386 18:16
حالیا معجزه باران را باور کن! وسخاوت را در چشم چمنزار ببین و محبت را در روح نسیم که در این کوچه ی تنگ با همین دست تهی روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد خاک جان یافته است تو چرا سنگ شدی؟! تو چرا این همه دل تنگ شدی؟! باز کن پنجره ها را و بهاران را باور کن ! (فریدون مشیری)
-
...
شنبه 26 اسفند 1385 21:51
من همیشه کمبود عنوان دارم... فکر کنم دیگه تا عید اپ نکنم...پس پیش پیش عیدتون مبارک... وفات حضرت محمد رو هم به همتون تسلیت میگم...شب شاید رفتم مسجد شما هم میاین؟! کامپیوترم هنوز حالش خوب نشده...راستی برام دعا کنین...اسمم تو مرحله اول و دوم برای عمره ی دانش اموزی در اومده دعا کنین مرحله اخر هم که قرعه کشیش بعد از عید در...
-
قات زده...
شنبه 19 اسفند 1385 14:57
کامپیوترم قات زده نمیدونم چیکارش کنم... حوصلم هم نمیشه ویندوزشو عوض کنم مطمئنم اگه ویندوزشو عوض کنم درست میشه ... هر سایتی رو که دلش بخواد باز میکنه و هر کدوم رو هم که نخواد باز نمیکنه. به خاطر همینه که خیلی وقته که به وبلاگ خیلی هاتون سر نزدم...چون به بعضی از وبلاگا هم الرژی پیدا کرده ... مثلا وبلاگ اقا افشین ! راستی...
-
دختر شدن در ۵ دقیقه...!!!
شنبه 12 اسفند 1385 19:37
اگر شما پسری هستید طالب قرتیبازیهای دخترانه!، نکات زیر را جهت دختر شدن، البته به طور آزمایشی، رعایت کنید: ابتدا باید ریش و سبیل خود را، البته اگر دارید، (ریش و سبیلو میگم بابا!) به سطل خاکروبه بسپارید. هر چند که با زدن سبیل خود، نمیتوانید درست راه بروید! اکنون نوبت آن است که تغییراتی چند در سر و صورت خود به وجود...
-
پایان(...)
دوشنبه 25 دی 1385 23:23
بالاخره امتحانام تمام شد... نه با نتایج خیلی خوب ولی تمام شد...امسال که قصد درس خوندن داشتم مریض شدم و این وضع مجال درس خوندن رو نداد... امتحان اولم که ریاضی بود رو که اصلا نرفتم بدم...مدیرمون هم گفت چون سوم هستم و باید حتما نمراتمون جمع بشه باید شهریور امتحان بدم ! با وجود این که حالم خیلی بد بود ولی تمام سعی خودم رو...
-
بازی
دوشنبه 4 دی 1385 23:05
منم به این بازی توسط مریم خانومه بی معرفت دعوت شدم... نمیدونم به چی اعتراف کنم؟! ۱.دیوونه ی پرنده ها هستم... ۲.عاشقم... ۳.اون تو گردنی طلایی که موقعی که چهارم دبستان بودم پیدا کردم حدس میزدم صاحبش کی باشه ولی به رو خودم نیاوردم... ۴.امسال و پارسال تمام امتحان های شعر حفظ رو با تقلبی کامل گرفتم...(از قبل تو خونه تو یه...
-
مرغ عشق...
چهارشنبه 29 آذر 1385 16:37
امروز کلاس تست زیست داشتیم و باید بعد از مدرسه برای کلاس می موندیم... من هم مثل اغلب اوقات زنگ خونه که خورد وسایلم رو برداشتم و به سمت کلبه راه افتادم...هر چند مغازه ی کوچیکیه و صاحبش هم خیلی بد اخلاق ولی ساندویچاش بد نیست . قیمتشون هم مناسبه در ضمن تنها جاییه که نزدیکه و میتونم برم سریع ساندویچ بخرم و برگردم...رفتم...
-
خاطره...!!!
جمعه 26 آبان 1385 22:27
۱. امتحان فیزیک : ۳شنبه امتحان فیزیک داشتیم. گویا قبل از شروع امتحان معلممون به بچه ها گفته بود که نمیتونن از ماشین حساب استفاده کنن.ولی من نشنیده بودم...خلاصه وسطای امتحان که من حسابی سرم تو امتحان بود متوجه شدم بچه ها دارن از معلممون برای استفاده از ماشین اجازه میگیرن ولی اون نمیذاره.فکر کردم بچه ها میخوان از بغل...
-
تولد تولد تولد وبلاگم مبارک !!!
یکشنبه 21 آبان 1385 00:09
یک سال گذشت... یادت میاد؟ یک سال پیش ازم خواستی که تو بلاگ اسکای یه وبلاگ بسازم و هر روز هم اپ کنم... چقدر زود گذشت...خیلی زود... الان دارم تمام خاطراتم رو مرور میکنم...اون همه اتفاق...اون همه روز های گذشته داره تو چند لحظه مرور میشه...من وبلاگ رو ساختم ولی هر روز اپ نکردم...معذرت میخوام... قبلا اینجا مینوشتم :...
-
خوشگله !!!
سهشنبه 9 آبان 1385 19:27
تا حالا این خوشگله رو دیدین؟
-
بازم بدون عنوان...
سهشنبه 2 آبان 1385 17:31
یه ماه گذشت و من اپ نکردم... راستش اصلا حوصله ندارم...وقت هم نمیکنم که بیام و اپ منم... کلی حرف دارم ولی نمیدونم وقت اجازه بده که بنویسم یا نه... مدرسه ها هم باز شد و ما کلی درس برای خوندن و نوشتن داریم.امسال سال سوم هستیم و هر دبیری میاد سر کلاسمون حرف از امتحان نهایی و مشکل بودنش میزنه.وهمه میگن که ما دیگه بزرگ شدیم...
-
دوران کودکی !
چهارشنبه 29 شهریور 1385 13:58
چند وقتی بود میخواستم اپ کنم.ولی حوصله نداشتم.حالا دیگه حرفام زیاد شده اومدم همرو بگم... اول از جشن پیدای پنهان شروع میکنم...واقعا عالی برگزار شد و هر کی نیومد واقعا ضرر کرد... از هنرمندی اقای حسن غلامی واقعا تشکر میکنم.ایشون واقعا هنرمندند.کارشون عالی بود.به گریه در اوردن مردم کار سختی نیست...خندوندنشون هنر میخواد......
-
تولدم ...
سهشنبه 21 شهریور 1385 09:58
امروز روز تولدم......... ولی اصلا خوشحال نیستم... هیچ حرف دیگه ای هم ندارم...... *میخوام که تبریک نگی...تبریکت به درد خودت میخوره...با چه روئی زنگ میزنی تبریک بگی؟!چه شوق و ذوقی؟تو اصلا شوق و ذوق حالیت میشه؟اصلا روت هم شد؟! هر کس جای تو بود روش نمیشد دیگه پشت سرش رو هم نگاه کنه...حق نداری بهم بگی این نوشته ها رو پاک...
-
اسمون قلنبه!!!!!!!!
دوشنبه 13 شهریور 1385 16:31
تا حالا این اسم رو شنیدین؟اسمون قلنبه رو میگم.اگه نشنیدین حالا کاملا باهاش اشنا میشین. اسمون قلنبه یعنی بد شانسی بد بختی.یعنی چیزی که این روزا داره همش رو سر من فرود میاد. رفتنه مریم .بریدنه دستم.پایین اومدن گاه و بی گاه فشار خونم.از همه بدتر چند روزه دیگه داره مدرسه ها باز میشه.دیگه کامپیتر و بازی انلاین و ADSL و همه...
-
شایعه!!!
دوشنبه 6 شهریور 1385 15:11
این قضیه پست قبلی که نوشتم شایعه ای بیش نبود. من دیشب از ساعت ۱۱ رفته بودم با بابام تو حیاط نشسته بودم وهمینجور چشمم به اسمون بود...ولی خبری از مریخ نبود که نبود.گول خوردم . از همتون هم معذرت میخوام که خبر اشتباه نوشتم.نمیدونم.شاید هم اون خبر درست بود.واز اسمون شهر ما رویت نمیشد.کسی تونست ببینه؟! کم کمک داره نسیم باز...
-
۲۷ اگوست!
دوشنبه 30 مرداد 1385 11:30
۲۷ اگوست رو اصلا از دست ندین.فکر کنم میشه ۱ شنبه هفته اینده.در این روز کره ی زمین دارای دو ماه میشه.نه بابا ماه دوتا نمیشه.یکیش همین کره ی ماه خودمونه یکی دیگش هم کره ی مریخه.در روز ۲۷ اگوست ۲۰۰۶ در ساعت ۱۲ نیمه شب کره مریخ اونقدر به زمین نزدیک میشه که ما میتونیم با چشم غیر مسلح اونو به وضوح ماه مشاهده کنیم.به خاطر...
-
...
دوشنبه 16 مرداد 1385 19:48
دوباره از اون دفعه هاییه که میخوام درهم بنویسم و نمی دونم عنوانمو چی بذارم. خیلی حوصلم سر رفته.حوصله ی هیچی رو ندارم.اونقدر دلم پر و سنگین هست که دیگه فرصت فکر کردن به چیزای دیگرو ندارم.دلم میخواد حرف بزنم.ولی نمیدونم چی میخوام بگم.دوست دارم داد بزنم.ولی نمیدونم سر کی؟ باید یه جوری خودمو خالی میکردم.و با دیوونه بازی...
-
سینما بهمن
شنبه 24 تیر 1385 14:05
سینما بهمن بوشهر هم افتتاح شد.در حد سینماهای پایتخت!با سه تا سالن(یکی مخصوص بچه ها-یکی برای نمایش فیلم های سینمای ایران و یکی هم برای پخش فیلم های خارجی با زیر نویس فارسی برای اموزش هنرمندان). جاتون خالی من چهارشنبه بود که رفتم افتتاحیه.اولش خیلی بهم خوش گذشت.افتتاحیه ی باحالی بود .کسل کننده نبود.نزدیک بود بازم بیشتر...
-
۴شنبه سوری!
شنبه 17 تیر 1385 19:01
از کجا شروع کنم؟ گفتنی ها زیاده ولی نمیدونم از کجاش بگم.از ۴شنبه سوری شروع میکنم.میدونم بابا خیلی از ۴ شنبه سوری گذشته تا ۴ شنبه سوری بعدی هم کلی مونده.نخیر خل هم نشدم ...بابا فیلم ۴ شنبه سوری رو میگم.شما رفتین ببینینش؟من رفتم.کلی تعریفشو شنیده بودم ولی به نظر من که اصلا تعریف نداشت.کیفیت فیلم افتضاح بود.مدام قطع و...
-
...
جمعه 2 تیر 1385 17:44
نمیدونستم برای عنوان چی بنویسم.چیز مناسبی به نظرم نیومد . چهارشنبه رفته بودم برای ترم بعد کلاس زبانم ثبت نام کنم.خیلی هوا گرم بود .تا رسیدم خونه دیگه داشتم از حال میرفتم.وقتی رسیدم خونه انگار دوش گرفته بودم.شده بودم خیسه خیس.کلاس زبانم میتونه یکی از سگرمی هام باشه.باید این ترم حسابی درس بخونم اخه ترم قبل گند کاشتم و...
-
تابستون!
دوشنبه 29 خرداد 1385 13:40
تابستونم شروع شد!ولی هنوز که ازش لذتی نبردم.دلم گرفته.فقط یه دلخوشی داشتم که دیگه نباید زیاد به اون دل خوش کنم چون ازش بر نمیاد که دلمو خوش کنه.تنها وظیفش در قبال من خوش کردنه دله منه ولی نمیتونه وظیفشو انجام بده.نباید زیاد هم ازش انتظار داشته باشم.دنبال سرگرمی میگردم.ولی کو سرگرمی ؟! به مامانم میگم حوصلم سر رفته اونم...
-
تولد! تولد!
جمعه 12 خرداد 1385 22:04
سحر عزیزم تولدت مبارک! تولدت ۷ خرداد بود ولی امتحانا اجازه نداد که به موقع بیام و تبریک بگم عزیزم.امیدوارم ۱۰۰ سال زنده باشی و موفق و پیروز باشی. حالا داستان یکی از شب های به یاد ماندنی: قرار شد ساعت ۸:۳۰ جلو رستوران دنیز جمع بشیم.اخه سحر(دختر خالم) تا ساعت ۸:۳۰ کلاس زبان داشت.منو مهسا(دختر خالم) ساعت ۸:۳۰ با هم رفتیم...
-
بازگشت بدون تغییر!!!
جمعه 8 اردیبهشت 1385 18:36
تصمیم داشتم تغییر کنم.ولی تو ــ گذشته ی من ــ خیلی با ارزش تر از اونی بودی که بخوام کنارت بذارم. تازه فهمیدم که اهداف گذشتم اونقدر برام مقدسند که توان مقاومت در برابرشون رو ندارم و هیچ وقت نمیتونم ازشون جدا بشم و کنارشون بذارم جز اینکه مرگ منو از اونا جدا کنه.این وبلاگ رو همیشه دوست داشتم و دارم.چون بویه یک عطر اشنا...
-
سلام!!!!!!!
جمعه 1 اردیبهشت 1385 19:15
م عذرت...معذرت...معذرت!!! این اولین پستم تو ساله ۸۵ در نتیجه اول از همه عیدتون مبارک!میدونم دیگه داریم وارد سال ۸۶ میشیم ولی خوب دیگه باید گفته میشد. ۲.قهرمانی استقلال رو به تمام استقلالیا به خصوص خواهرم و دو استقلالیه دو اتیشه مهسای عزیز(دختر خالم) و مهیلای نازنین(دختر عمم)تبریک میگم.البته من استقلالی نیستما!!!!!!!...
-
اضطراب؟!
یکشنبه 14 اسفند 1384 20:44
فردا امتحان فینال دارم.خدا کنه قبول بشم .هیچی نخوندم هنوز...اگه قبول نشم ابروم میره...