وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

سوتی!!!

امروز نمیدونین چی شد...

از طرف آموزش پرورش یه مشت برگه نظر خواهی از دانش آموزان آورده بودن مدرسمون.چنتاش هم اومد تو کلاس ما.یکیش هم رسید دست من ! داشتیم با بچه ها پر می کردیم که رسید به این گزینه : وضعیت کادر مدیریت (شخص مدیر!) ... بچه ها پرسیدن چی می خواین بزنین؟ من و چند نفر دیگه (تقریبا هممون با هم) داد زدیم گفتیم بــ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ــــــــــــــــــــــــــــــد!!!!

یهو صدای در اومد!!! هممون سر بلند کردیم دیدیم خانم مدیــــر هستــــــــــن !!!!!!!

اتفاقا چون من روبه رو در بودم بیشتر از همه توجهش رو جلب کرده بودم ... صدام هم که دیگه نه که خیلی کوتاهه خیلی کم جلب توجه می کنه !

خلاصه همه ی بچه ها از خجالت زدن زیر خنده.اول که اصلا همه شکه شده بودن ولی بعد یهو هم بچه ها هم مدیرمون با هم زدن زیر خنده... بعد نمی دونم چرا مدیرمون صاف تو چشه من نگاه می کرد حرف می زد انگار تمام اون صداها فقط تو گلوی من خلاصه می شد...خلاصه نگام کرد گفت افرین دخترای بالغ و ارشد مدرسمون...آفریــــــــــــــــن!!!

بعد هم که رفت از تو پنجره نگام کرد و یه لبخند مرموز زد و سرش رو تکون داد و دیگه هم تشریف مبارک رو برد !!!

یه خطر گنده از سرمون گذشت...البته هنوز هم زیاد معلوم نیست که گذشته باشه کاملا !!!

پ.ن ۱:باید از کسایی که بابت قالبم و مکه بهم تبریک گفتن تشکر کنم و به اونایی که گفتن قالبم جواد بگم که اولا هر دلی یه نگاری می پسنده ! دومآ خیلی بی سلیقه تشریف دارین و خودتون جوادین !!!

پ.ن۲:افراد علاقه مند به نجوم به اگهی زیر توجه کنند:

به مناسبت روز جهانی نجوم گروه نجوم پژوهش سرای دانش اموزی شهید خوشبخت برگزار می کند

سومین همایش نجوم در استان بوشهر

ـ رصد اجرام اسمانی.عرضه محصولات نجومی.پخش فیلم

ـ طراحی کاریکاتورهای نجومی. تشریح خسوف و کسوف

ـ آشنایی با ابزار نجومی.شبیه سازی برخورد شهاب سنگ ها

ـ محاسبه ی سن و وزن مراجعه کنندگان بر اساس گرانش سیارات

و با حضور اساتید محترم و بزرگان علم نجوم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زمان:جمعه ۳۱ فروردین ۱۳۸۶ ساعت ۱۸ الی ۲۳

مکان:خیابان ساحلی بالاتر از درب پایگاه هوایی.زمین والیبال ساحلی

 

من که حتما می رم... شما هم میاین؟

حاج خانوم

اسمم برای مکه در اومد...

بعد از امتحان های اخر ترم اگه خدا بخواد قراره برم...

ولی این روزا اینقدر مشغله ی ذهنیم زیاد شده و اینقدر بدبختی دارم که از خبر به این مهمی زیاد خوشحال نشدم و سر حال نیومدم.تازه این خبر خودش مشکلات تازه تری هم به وجود اورده...

شاید هم به خاطر این که باورم نمی شه زیاد خوشحال نشدم...

معلم پرورشیمون صدام زد که برم اتاقش. وقتی رفتم اومد رو به روم ایستاد شونه هامو گرفت و کلی خوشحال و ذوق زده گفت اسمت برای مکه در اومد.شروع کرد تند تند توضیح دادن که باید چیکار کنم اما من خشک ایستاده بودم و خیلی بی احساس نگاش می کردم.یهو نگام کرد گفت تو خوشحال نیستی؟ بعد من تازه بهش گفتم خانوم می شه باهام شوخی نکنین؟

بعدش هم که رفتم سر کلاس بچه ها کلی جیغ کشیدن و تبریک گفتن و بغلم کردن ولی من هنوزم باورم نمی شه.فکر می کنم اشتباه شده.اخه من همیشه خیلی بد شانسم...این اتفاق امکان نداره !!!!

اگه سوار هواپیما هم بخوام بشم منتظرم که یکی بیاد پیادم کنه و بگه که اشتباه شده...

به نظر شما هم اشتباه شده

باور کن !

 

 

 

حالیا معجزه باران را باور کن!

وسخاوت را در چشم چمنزار ببین

و محبت را در روح نسیم

که در این کوچه ی تنگ

با همین دست تهی

روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد

خاک جان یافته است

تو چرا سنگ شدی؟!

تو چرا این همه دل تنگ شدی؟!

باز کن پنجره ها را

و بهاران را باور کن !

 

(فریدون مشیری)