وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

دارم ذوق مرگ میشم !!!

                                      

دارم واقعا ذوق مرگ می شم !! من به خودم امیدوار شدم !!! من کنکور قبول می شم !!! کی گفته قبول نمی شم ؟!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!! هر کی گفته چشش در آد من قبول می شم !!!

امروز کارنامه آزمون سنجش رو دادن

من می توانم ... از این به بعد می خوام درس بخونم ...

رتبه هام :

توی کنکور آزمایشی گروه علوم تجربی :

رتبه در شهر ۶۶   -   تعداد شرکت کننده ۲۳۵

در استان  ۱۰۰    -   تعداد شرکت کننده ۶۶۱

در کشور ۱۰۰۰۰  -   تعداد شرکت کننده ۳۲۲۴۶

توی کنکور زبان خارجی :(کل زبان های خارجی)

در شهر: ۱          -   تعداد شرکت کننده: ۱۳۵

در استان: ۱        -   تعداد شرکت کننده: ۲۷۷

در کشور : ۲۰۲    -   تعداد شرکت کننده در کشور ۱۶۷۸۹

توی زبان اختصاصی خودم هم که زبان انگلیسی بوده رتبم تو شهر و استان ۱ و تو کشور ۷۰ شده ...

 و دارم همچنان از خر ذوق و خر کیف می میرم آخه من هیچی درس نخونده بودم ... به خاطر همین تصمیم گرفتم دیگه بشینم درس بخونم مثه بچه ی خوب


دو شنبه ی هفته ی گذشته جشن ازدواج دانشجویی دانشگاه علمی کاربردی بود و ار اونجایی که بابا جون منم به عنوان استاد نمونه انتخاب شده بود و قرار بود ازش تقدیر کنن ما هم تو اون مراسم شرکت کردیم .

متاسفانه گزارش تصویری ندارم آخه شارژ موبایلم تموم شده بود ... !

تا براتون بگم از مزدوجین جوان !!! اینا بحسابا جشن ازدواجشون بود اما یکیش بچش تو شکمش بود یکی دیگش هم تو بقلش  !!! جلل مخلوق !!!

منم باید از اینجا از بابام تشکر کنم و بگم که واقعا یه استاد نمونست ! حداقل برای من !!!

من تمام اونچه که از علم و دانش دارم و خیلی وقت ها معلومات عمومیم از هم سن و سالای خودم بیشتر بوده رو مدیون بابام هستم ... چون که از بچگیم بهم یاد داد که به اطرافم دقت کنم و در موردشون کنجکاو باشم ... همونطور که خودش هست !

بهم یاد داد که حتی سبز شدن یه دانه ی گندم هم معجزه است و اگه خدا نخواد حتی این اتفاق هم نمیفته !!!

همیشه به همه ی سوالام با حوصله جواب می داد و منو تحریک می کرد که در مورد اطرافم کنجکاو باشم و به طبیعت دقت کنم ... با هم تو زندگی پرنده ها ـ حشرات ـ گیاها و خلاصه همه چی سرک می کشیدیم ...

نمونه شدن بزرگ ترین استاد زندگیمو بهش تبریک می گم ...


دیشب رفتیم یه عینک فروشی . مرده طوطی داشت . البته ما هم به قصد طوطیش رفتیم داخل نه برای خرید عینک ... مرده طوطیش رو گذاشت پشت و اومد گفت بفرمایین . بعد مامانم گفت میشه طوطیتون رو هم بیارین ؟ :دی

مرده با طوطیش حرف می زد !!! به این نتیجه رسیدم که عقل من مشکلی نداره و از نظر این که با طوطیام حرف می زنم تک نیسم و یکی مثلم پیدا میشه !! آخه هر وقت هرکی میاد خونمون و من با طوطیم حرف می زنم میگن مگه این آدمه ؟ تو عاقلی ؟!!

خلاصه وقتی اومدم خونه انگار طوطی خان به رگ غیرتش بر خورده بود آخه اومد تو دستم !! گازم هم نگرفت !! فرار هم نکرد !! آروم نشسته بود پناه بر خدا !!

 

 آخ فکر کنم این پستم زیادی طولانی شد ! حوصلتون می شه بخونینش ؟! :دی

بیکاراااا !!! :پی

تولد !

۲ سال گذشت ...

به روایت زندگی ۲ سال که دارم توی این وبلاگ می نویسم و از این بابت خیلی خوشحالم ...

خیلی وقت ها خیلی چیزا بوده که دلم می خواسته اینجا بنویسم ولی می دونستم که نمی شه ! یا می نوشتم و پاک می کردم یا تو دلم نگه می داشتم و کلا از نگارشش منصرف می شدم ...

ولی با این وجود باز هم تونستم خاطرات تلخ و شیرین زیادی از زندگیم رو ثبت کنم و با شما به اشتراک بذارم ...

هر دفعه می نوشتم و به شوق دیدن نظرات و هم دردی های شما وبلاگم رو باز می کردم ... فکر نمی کنم هیچ چیزی برای یه ولاگ نویس دلگرم کننده تر از نظرات دوستانش باشه ...

و اما من ۲ سال که با شما هستم و هر روز داره به دوستام اضافه می شه و نمی دونم اگه اینجا رو نداشتم بعضی وقت ها باید چیکار می کردم ...

خوشحالم ... خیلی خوشحالم که بین شما هستم و با یه دنیای متفاوت آشنا شدم و تمام این خوشحالی ها رو مدیون وبلاگ عزیزم هستم ...

تولدش مبارک ...

اینم کیک تولد وبلاگم !!


پ.ن ۱: ۲۰ آبان ۸۴ (اولین پستم !)

پ.ن ۲: ۲۰ آبان ۸۵ (یک سالگی وبلاگم !)

کنکور !!!

غول بی شاخ و دم کنکور !!!

برای من که بیشتر از یه بچه گربه ی ملوس نیست !!!

این روزا اینقدر تست زدم و درس خوندم که چشام داره قیلی بیلی می ره :دی (تمام افعال این جمله معکوس بودند !)

دیروز کنکور داشتیم ! البته آزمایشیش !! اگه کنکور واقعی هم بخواد همین باشه به نظر من همه قبولن . به نظرم خیلی آسون اومد با این که اصلا درس نخونده بودم . تستاش خیلی آبکی بود !! البته من طبق معمول هر صفحه رو که دلم خواست جواب دادم هر کدوم هم که دلمن خواست جواب ندادم !! اصلا حوصله ی حل کردن ریاضی و فیزیک ندارم . با این که ۳ تا سوال ریاضی بیشتر حل نکردم و بقیشو حتی نگاه هم نکردم داشتم وقت کم میاوردم . چون کیفم گرفت زبان اختصاصی رشته ی زبان رو هم بزنم :دی . زبان رو که میزدم یاد روزای کانون و فاینال اگزم هاش میافتادم . خیلی دلم برای کانون تنگ شده ...

در کل مرحله ی اول کنکور آسون بود و توی درس شیمی تمامش از اونجا هایی سوال اومده بود که معلم کلاس کنکورم بهمون گفته بود . منم یادم مونده بود و جواب دادم ...

اولش از این که با این خانم کلاس گرفتم خیلی ناراحت و پشیمون بودم ولی حالا می فهمم که اصلا اشتباه نکردم !!

موقع امتحان دادن ما مدرسمون تازه یادش اومده بود که برای سالن امتحانات سقف بذاره و آژیر آتشنشانی نصب کنه !! (البته ما تو راهرو نشسته بودیم نه تو سالن !)

خلاصه این که کنکور ما با موسیقی پس زمینه همراه بود !

بعد از امتحان از مدرسه تا خونمون پیاده رفتم !! جز اولین بارهام تو زندگیم بود که از این کارا می کردم !! تا حالا هیچ جا با تاکسی یا پاده نرفته بودم ! جز موقع هایی که می ریم شیراز که اونم حتما یکی باهام هست !! خلاصه تجربه ی بسیار خوبی بود و همچنین باد هم پدرم رو در آورد ! به زور لباسم رو تو تنم نگه داشته بودم !!!

راستی من بگم که کلاس ما انباری نیستا !! مدرسمون هم اونقدر بزرگ هست که کلی کلاس خالی داره . کلاس ما هم واقعا کلاس ولی موقع ساخت مدرسه وسایلشون رو اونجا می ذاشتن و هنوز نیومدن بردارن و این جور که بوش میاد تا آخر سال هم امیدی به برداشته شدنشون نیست !!!

مریم خانومی عکس جوجوشون رو گذاشت منم یادم اومد که خیلی وقته که می خوام عکسه یاسمن (دختر عمم) که هنوز هم از نزدیک ندیدمش رو بذارم . اینقدر خوشگل و لپو هست که از عکسش هم دل آدم آب میفته ...

عکس های یاسی خانم ۱- ... ۲- ... ۳- ... ۴- .

به شاذه جون هم قول داده بودم که عکس سنگ آمیتیست رو بذارم . سنگ آمیتیست یا کوارتز بنفش سنگ کوارتزی هست که تحت دما و فشار خاصی به این رنگ در میاد و بلور هاش هم تغییر میکنه . این عکس رو تو مکه تو بازار ابوسفیان گرفتم . وقتی سنگرو دیدم نزدیک بود از هوش برم ! تا حالا یه همچین چیزی اینفدر دبش و دست نخورده ندیده بودم ! فکر نکنم اصلا تو ایران پیدا بشه ! مغازه داره می گفت از برزیل آورده . منم میخواااااااااااااااااااااممممممم :( ...

عکس ۱

عکس ۲