وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

مرغ عشق...

 امروز کلاس تست زیست داشتیم و باید بعد از مدرسه برای کلاس می موندیم...

من هم مثل اغلب اوقات زنگ خونه که خورد وسایلم رو برداشتم و به سمت کلبه راه افتادم...هر چند مغازه ی کوچیکیه و صاحبش هم خیلی بد اخلاق ولی ساندویچاش بد نیست . قیمتشون هم مناسبه در ضمن تنها جاییه که نزدیکه و میتونم برم سریع ساندویچ بخرم و برگردم...رفتم تا رسیدم به کلبه.به محض این که رسیدم یه چیزی نظرمو جلب کرد . یه خانوم ! لباساش ترکیب خیلی عجیبی داشت و ارایشش هم افتضاح نظر رو جلب میکرد . من هم شروع کردم از پایین به بالا برانداز کردن... یه پوتین چرمی که دور پاش رو یه فلز مسی رنگ مثل کولیها پوشونده بود که کنارش پاش هم یه نگینه گنده ی قرمز تو ذوق بزن قرار داشت ‌! یه شلواره جین که پایینش به طرز خیلی وحشتناک و ناشیانه تا خورده بود ! یه پالتو چرمی خیلی کوتاه که اصلا به تیپش نمیومد ! ودر اخر هم یه شال سیاه و سفید ابروبادی که جلوش گره خورده بود ! حالا میرسیم به صورتش !!!! پنکیکاش داشت از صورتش چر (chor) میکرد ! اینقدر ریمل زده بود که مژه هاش چپه شده بود !! و رژ لبش رو انگار بدونه این که تو ایینه نگاه کنه زده بود ! من در نگاه اول که دیدمش به نظرم یه پیر دختر اومد که وضع اخلاقیش هم زیاد خوب نیست...ولی تو صورتش که دقیق شدم متوجه شدم اونقدر ها هم که فکر میکردم پیر نیست ! به هر حال ساندویچ خانوم اماده شد و بعد از کلی خوش و بش با فروشنده و دلبری کردن رفتش...وای خدا سرمو که برگردوندم دیدم سوار زانتیا شد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! فکر کنم از اون دهاتی های تازه به دوران رسیده بود...!

خلاصه ساندویچ من هم اماده شد.گرفتم و رفتم مدرسه. جدیدا کنار مدرسمون یه اقاهه میاد بساط پهن می کنه...فال حافظ هم داره. از اینا که با مرغ عشق میگیرن... منم رفتم جلو گفتم ببخشید اقا من میتونم مرغ عشقتون رو تو دست بگیرم ؟! - گفت گازت میگیره ها ! - گفتم نمیگیره... گفت خوب بیا بگیر...

منم رفتم ازش گرفتم.نمیدونین چقدر نرم و خوشگل بود.دلم می خواست فشارش بدم اما گناه داشت.کلی بوسش کردم...اینقدر کوچولو بود ...

چون دستم به وزن و بدنه طوطی عادت کرده بود اون مرغه عشقه به نظرم خیلی کوچیک و لاغر اومد. واقعا لاغر بود ؟!

یاد بگیر !

 

نظرات 16 + ارسال نظر
فرزاد چهارشنبه 29 آذر 1385 ساعت 19:25 http://farzadda.com

اینقدر ساندویچ نخورا ! مرغ عشق دوست داری؟ چه رنگیش؟

محمد چهارشنبه 29 آذر 1385 ساعت 19:27 http://mohammad.gashmardi.com

از این دختر قرتی خپلا تو بوشهر زیاد پیدا میشه...

افشین چهارشنبه 29 آذر 1385 ساعت 19:53 http://afshin.bushehr.ws

خورده خورده داری پرنده باز میشیا !!! فردا پس فردا عقاب و لاشخور و اینا میبری خونه ( مطمئنی ماشین ماله خودش بود ؟؟!! )

فرزاد چهارشنبه 29 آذر 1385 ساعت 20:28 http://farzadda.com

در ضمن خودت یاد بگیر

سعید چهارشنبه 29 آذر 1385 ساعت 21:41 http://www.taraneh21.mihanblog.com

سلام
میگم چقدر خانوما تو نخ هم می رن :-"
آآآآآآآآآآییییییییی مگه هر کی زانیا سوار شه دهاتی تازه به دوران رسیده هست؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟ :-t
خوبی؟!‌ :D

آیلین چهارشنبه 29 آذر 1385 ساعت 23:22 http://www.ashkvalabkhand.blogfa.com

فال حافظ هم گرفتی؟
این موردها زیاده ...

هوای شرجی پنج‌شنبه 30 آذر 1385 ساعت 07:41 http://sadegh.bbushehr.ws

=))

مریم خانومی پنج‌شنبه 30 آذر 1385 ساعت 14:45 http://maryam-khanoomi.blogfa.com

سلام نرگس خانوم جیگر خودم
چه طوری ؟
قربونت برم که چقدر دلم برات تنگ شده . همین روزا حتما بهت زنگ میزنم . :))
آخیییییییییییی مرغ عشق :ایکس

عجب انسان هایی پیدا میشناااااااااااااا

دوستت دارم

یلدا مبارک

عماد پنج‌شنبه 30 آذر 1385 ساعت 20:21 http://emadd.com

پس شما هم ساندویچ خوری ! ...

عماد جمعه 1 دی 1385 ساعت 12:58 http://www.emadd.com

پس تو هم ساندویچ خوری ! ... این ساندویچ کلبه کجاس ؟‌ ... در ضمن ! تو هم مثل اکثر زنای شهرمون ، خیلی از زنای خوش پوش بد میگی جالبه !‌ باید به بقیه حق بدی که خوش پوش باشن و به زیبایی خودشون اهمیت بدن ... حالا اینا رو ولش کن ! با چه ساندویچی حال میکنی ؟ فلافل ؟ کاتلیت ؟‌ بندری ؟!!

سینا جمعه 1 دی 1385 ساعت 13:58 http://bon1.blogsky.com

سلام نرگس خانم
خیلی خوشحالم کردی که سر زدی مرسی
راستس تازگی ها خیلی باحال تر می نویسیا !! گلی خندیدم
منم آپم

علی شنبه 2 دی 1385 ساعت 20:51 http://www.1765.blogfa.com/

سلام نرگس جون
نبودی ببینی چه سرمایی خوردم
اون خانمی که گفتی احتمال خیلی زیاد کولی بوده

سارا سه‌شنبه 5 دی 1385 ساعت 19:01

سلام نرگس خانوووم
من هم ۲ مرغ عشق دارم خیلی دوستشون دارم
یکی شون سبزه یکی شون سفیده .مرغ عشقام ان قدر با هام اشنا شدن که وقتی میارمشون از قفس بیرون روی دستم میشینه تازه من با اون فال هم میگیرم

محمد یکشنبه 17 دی 1385 ساعت 20:11 http://www.ashegheparisa.blogfa.com

سلام عزیزم

وبلاگ قشنگی داری

سلیقت خوبه

موفق باشی

پگآّّّّّّّة سه‌شنبه 17 بهمن 1385 ساعت 16:35 http://www.bikhiyal.blogsky.com

سلام
بی‌نطیره...

س ا م شنبه 12 اسفند 1385 ساعت 20:07 http://www.mimiram-barat.blogsky.com

سلام وبه واقعا قشنگی داری موفق باشی گلم یا علی به منم سر بزن بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد