وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

وب نوشته های من

می نویسم برای ثبت لحظه های زشت و زیبایم...دوست داشتی بخون !

شب یلدا مبارک!

سلام.اول از همه شب یلداتون مبارک.اگه میخواین شب یلدای خوبی داشته باشین به نکات ایمنیه زیر که مخصوصه شب یلداست توجه کنین:

۱.پسته را با دندان نشکنید.(اخه میکروبا میرن تو اون دندوناتون شب یلداشون رو جشن میگیرن بعد فریاد شما هم میره هوا)

۲.هندوانه ی خنک نوش جان کنید.(گرمش اصلا مزه نمیده)

۳.قید درس را بزنید.(بچه خر خون یه شب این کتابه بدبختو بذار زمین بیچاره فریادش رفت تو هوا.رنگش پرید.بسکه خوندیش پاره پوره شد.)

۴.از پر خوری بپرهیزید.(شب خوابایه بد بد میبینینا)

این چهارتایی که بالا نوشتم ۴ اصل خوش گذرانی در شب یلدا نوشته ی نرگس خانومه گل بود.امیدوارم به همتون خوش بگذره.فصل پاییز هم تموم شد و وارده زمستان شدیم و توی بوشهر هنوزم از سرما و زمستون اونجور که باید خبری نیست.و اما مطلب دوم:

میدونستین که شاهزاده ی گلتون عضو هلال احمره؟اقا از روزه شنبه تو مدرسه ی ما تبلیغ میکردن که روز ۳ شنبه مانوره هلال احمره.هلال احمریا بشتابید ! بشتابید!که قراره برین خوش گذرونی و پذیرایی از شکمه گرامی.اقا ما از اونجایی که حوصلمون سر رفته بود و چند روز بود که سرمون تو کتابو درس بود گفتیم بریم محضه خنده.خلاصه با چندتا از بچه ها قرار گذاشتیم که بریم.سره صف معاونه محترم فرمودند:قراره براتون جشن هم بگیرن. حالته جشنواره داره.پذیرایی هم میکنن.جایزه هم میدن! خلاصه بچه ها کلی ذوق کردند و اونایی که قصد اومدن هم نداشتند اغفال شدن و رفتن زنگ زدن به مامان جون که مامانی من امروز از راهه مدرسه میرم مانوره هلال احمر . منتظرم نباش.مامان جون هم خوشحال که دختره عزیزش سر به راه شده و با افتخار میگه برو عزیزم برو.بعد هم فوری تا تماس قطع شد زنگ میزنه تمامه دنیارو از این موضوع با خبر میکنه.خلاصه اتوبوس با کلی تاخیر جلوی در مدرسه توقف کرد و بوقه نکرش رو نواخت.بچه ها مثله اپاچیا ریختن تو اتوبوس.اون اینو هول میداد و این اونو.بالاخره هر کس یه جا تمرگید.بعد رفتیم خیابونه با هنر(بی هنر)بچه های مدرسه ی زینبیه رو  هم سوار کردیم.خلاصه دانش اموزانه بیچاره رو مثله گوساله تو هم چپوندند.اقا چشمتون روز بد نبینه.این بچه هایه زینبیه ادم که نبودند اگه هم بودن از نوعه وحشیش بودن.وای هرچی بگم اینا بی ادب بودن کم گفتم.البته همشون نه.تک و توکیشون ادمه عادی بودن.خوب طبیعیه همه جا هم بد هست هم خوب ولی درصد داره.خلاصه رفتیم تا رسیدیم به هلال احمر .حدوده ۱ ساعت اونجا تو افتاب ایستادیم.حتی از اتوبوس هم پیاده نشدیم.بعد از ۱ ساعت که ما منتظره ۱ جشنه بی نظیر بودیم اومدن بهمون کاور دادنو میگن:(میدونین چی میگن؟)این کاورا رو بپوشین الان دستکش هم میدن دستتون کنین قراره برین اشغال جمع کنی!(چه کاره جذابی و چه شباهته خاصی به اون جشنه وعده داده شده داره.)خلاصه ما بیچاره هارو مثله کارگرایه شهرداری بردن کناره ساحل به اسمه مانوره پاک سازیه سواحل کیسه اشغالی دستمون دادنو گفتن یالا زود جمع کنین .تازه کلی هم رو سرمون داد زدن.

دیدین؟دیدین چه سره کار بودیم ما بیچاره ها؟ساعته ۱:۳۰ رفتیم ۵:۳۰ برگشتیم.پدرمون در اومد .ما اعتراض داریم.اقا/خانوم اشغال نریزین تا ما بدبختا مجبور بشیم جمشون کنیم .مامانه بیچارم همیشه تو خونه کلی التماس میکنه دست به سیاه و سفید نمی زنم.ای خدا!کارمون به جایی رسیده که باید اشغاله مردمو جمع کنیم.

زهره مااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار نخند....

تولدت مبارک!

سلام عزیزم

تولدت مبارک.انشاالله ۱۰۰۰ سال حتی بیشتر عمر کنی.

امروز روزه تولد عزیزترین عزیزم بود.تولدش مبارک.خیلی سره حال و خوشحالم امروز.خیلی کیف میده وقتی تولد یکی از عزیزانتو بهش تبریک میگی و با این کار بهش میفهمونی که به یادش بودی و برات ارزش داشته و دوسش داری.

حرف دیگه ای برای نوشتن ندارم.اینقدر خوشحالم که حس نوشتنم پریده.ولی مقدس ترین روزه دنیا ۲۶ اذره همه یادشون باشه(هر چند که تقدس هر کس به یه چیزه).

امیدوارم شما هم مثل من شاد باشید...

تولد

سلام

باور کنین تولد من نیست.من الان ۱۵ سالمه.اون ساعت هدیه ۱۳ سالگیم بود.تاریخ تولد من ۲۱ شهریوره.به هر حال ممنون که بهم تبریک گفتین.گفتم متذکر بشم اخه همه داشتن تبریک میگفتن گفتم نفرات بعدی دیگه دچاره اشتباه نشن.واقعا معذرت میخوام مشکل از نگارش من بود...